کد مطلب:313434 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

یزید، به حیرت می افتد
در نقلهای تاریخی آمده است كه: پرچم حضرت عباس علیه السلام، پرچمدار كربلا، جزو اموال غارت شده ای بود كه به شام بردند. در میان غنائم، وقتی كه یزید چشمش به آن پرچم افتاد، عمیقا آن را نگاه كرد و در فكر فرورفت و سه بار از روی تعجب برخاست و نشست. سؤال كردند: « ای امیر، چه شده كه این گونه شگفت زده و مبهوت شده ای؟ ».



[ صفحه 190]



یزید در جواب گفت: این پرچم در كربلا به دست چه كسی بوده است؟

گفتند: به دست برادر حسین علیه السلام، كه نامش عباس بود و پرچمداری سپاه امام حسین علیه السلام را از جانب وی بر عهده داشت.

یزید گفت: تعجبم از شجاعت عجیب این پرچمدار است!

پرسیدند: چطور؟!

گفت: خوب به این پرچم بنگرید، می بینید كه تمام قسمتهای آن - از پارچه گرفته تا چوب آن - بر اثر اصابت تیرها و سلاحهای دیگر كه به آن رسیده، آسیب دیده است، جز دستگیره ی آن، و این موضع - كه كاملا سالم مانده - حاكی از آن است كه تیرها به دست پرچمدار اصابت می كرده، ولی او پرچم را رها نكرده است، و تا آخرین توان خود، پرچم را نگهداشته است، و تنها وقتی كه آخرین رمق خویش را از دست داده، پرچم از دستش افتاده « یا با دست او با هم افتاده » است، و لذا دستگیره ی پرچم اینگونه سالم مانده است! [1] .



چو بیرق از كف عباس نوجوان افتاد

آتش به خرمن سلطان انس و جان افتاد



به خون دیده ی انجم طپید رایت مهر

كه نعش صاحب رایت، به خون طپان افتاد



ز پیش چشم برادر برای آب حیات

جدا ز خضر، چو اسكندر زمان افتاد



[ صفحه 192]




[1] داستان دوستان: ج 2 ص 234، داستان 164، به نقل از كتاب دين و تمدين: محمدعلي حوماني لبناني.